وصیت و سفارش امیر المؤمنین علی (ع) به امام حسین(ع):
پسرم!
گنه کار را ناامید مکن.
چه بسا کسى هست که همیشه با گناه است
سرانجامش بخیر پایان یابد.
چه بسا آدم خوبی ست در اول عمرش
سرانجامش به آتش کشیده شود.
پناه می برم بخدا از آن آتش
وصیت و سفارش امیر المؤمنین علی (ع) به امام حسین(ع):
پسرم!
گنه کار را ناامید مکن.
چه بسا کسى هست که همیشه با گناه است
سرانجامش بخیر پایان یابد.
چه بسا آدم خوبی ست در اول عمرش
سرانجامش به آتش کشیده شود.
پناه می برم بخدا از آن آتش
ف
به خانه خدا خوش آمدی!
اینجا ارتفاع عشق است
دور از همه برجها و باروها
دور از همه کنگرهها و آهنها
دور از همه پرچینها و سیمانها
اینجا لحظههای شکوهمند پرندگی است
پرندگی با حرکات منظم نیاز
سیر در آفاق اشراقی توحید
اینجا خانه خداست!
با همان مقرنسهای قدیمی و کاشیهای فیروزهای
و همان مرمرهای خنک و ستونهای گرم
بلند و با شکوه
افراشته و مطلاّ
با ضربانی شتابناک از تپش کلمات
بر لبهای معطر
و بر پیشانی مبارک خاک
اینجا دقیقههای روشنپذیر مهربانی است
جایگاه مرتفع نور است
اینجا خانه قدیمیترین دوست
نزدیکترین فاصله تا آسمان است
گرم رفتن تا هوای غلیظ مهربانی
سیراب شدن در هوای موزون نیاز
سوختن در حلقههای پیچنده لذت
شتاب گرفتن در حوالی «کسای» توحید
اینجا آغاز است
آغازی برای تهی شدن از لذات بیهنگام سکوت
آغازی برای بیدار شدن از خوابهای آشفتگی و رنج
آغازی برای همخوانی با فرشتگان دم صبح
آغازی برای قیام تا کرانههای انبوه مناجات
سکوتی رونده و زلال در گوش طاقهاست
این طاقهای نزدیک به اوج
اینجا حوالی دامنههای سلوک است
حوالی پرواز تا قلههای بیحدّ ملکوت
اینجا حوالی نجوای فرشتگان است
چشمها چکه چکه در لذات کلمات توحیدی فرو میچکند
دستها شاخه شاخه از شروههای نیایش، شکوفه میریزند
خونی به رنگ پرواز در شریانها اوج میگیرد
اینجا خانه آرامش است
آرامش در آوازهای کهنسال سکوت
با نغمههای معطر اذان
گوش خواباندن به نسیم بیصبرانه ذکر
با آوازهای سبز دعا
تا خواب گلدستهها راهی نیست
تا پیادهروی به انبوهان روشن نماز
تا پیچیدن در دایرههای تکثیر
تا جستجو در صدای صاف خداوند
و رها شدن در نجواهای ابریشمی ظهر
اینجا آبی فیروزهای است.
با عطر گلدستههای بلند و موزون
98, [۲۸.۱۰.۱۵ ۱۲:۲۵]
فدای آن دستان خدایی ات عباس
فدای دستانی که به رقیه و سکینه دلگرمی می دهد...
فدای دستانی که به دستان دشمن گره نخورد!
فدای دستانی که پس می زند امان_نامه ها را!
فدای دستانی که پشت و پناه برادر بود...
فدای دستان علم گیرت ای عباس...
فدای دستانی که امان دشمن برید...
فدای دستانی که قرار دشمن ربود...
و لعنت...
و لعنت بر دستانی که به دستان دشمن گره می خورد...
لعنت بر دستان دشمن شاد کن...
لعنت بر دستانی که دل رقیه های وطنی را می شکند...
لعنت بر دستانی که دست از حسین زمانش می کشد، به هوای گندم_کاخ سفید ...
لعنت بر دستانی که خرابه ای را بر سر ما ویران می کند...
آری خرابه اینجاست ...
خرابه جایی است که دل رقیه را می سوزانند و بر زخم دلش نمک می پاشند!!
خرابه سقف بالای سرماست که روزی هزار بار بر سر آرمان خواهی مان خراب می شود!
خرابه جایی است که در اوج #عزت به #غربت بروی....
خرابه جایی است که بنشینی و #لبخند_مجروح_رهبرت را نظاره کنی و دم بر نیاوری...
آری برای ما کاخ های این شهر هم مثل خرابه است...!!
و ما باز محتاج دستان خداییت هستیم عباس...!
گاهی دستها سیلی می زنند...
من حتم دارم سیلی ات زمین گیر می کند یزدیان زمان را #سقا...
من حتم دارم سیلی ات بیدار میکند غفلت زدگان را...
من حتم دارم دستان حیدری ات می پراند خواب خفتگانِ منجلاب دنیا را...
اینجا به وقت زمین ربلا هر روز تکرار می شود....
یمن ، سوریه، عراق، فلسطین...
شمر ها و حرمله ها دور هم جمع شده اند...
آتش افتاده به دامن دخترکان شیعه ی #عراقی....
حجله های عروسان #یمنی به تارج میرود....
علی اصغرها در دستان پدران شان گلوله می خورند...
سر می برند سرداران سپاه مهدی را....
دلمان به تنگ آمده است #آقا...
دلمان مهدی(عج) می خواهد ....
دلمان برای صاحبمان گرفته است...
خسته ایم ازاین همه نامردمی ها...
فتنه امان مان را بریده....
این بغض گلوگیر رخنه کرده در جان ما....
گره ی کور تاریخ به دست شما باز می شود....
باز به دستان علم گیر شما محتاجیم....
ما تشنه ی صبح ظهوریم...
سقای تشنه لب
وقتی نام عاشورا به گوش میرسد، آتش سوزناکی از غم، دل را در بر میگیرد و اشک، امان را میبرد. وقایع دردناک عاشورا تا بعد از ظهر که هنگامه شهادت امام حسین علیه السلام بود جنایاتی را به خود دید و از شهادت امام حسین (ع) به بعد سرزمین کربلا شاهد فجایع و جنایاتی خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود.
عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین (ع)را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند.
سپاه دشمن غروب عاشورا، زنان را از خیمهها بیرون ریختند و خیمهها را آتشزدند.در این هنگام زنان فریاد میزدند و چون چشمشان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند. شب که فرا رسید، آتش جنگ با فروکش کردن تحرّک میدان، فرو نشست. لشکر عمر بن سعد از پیروزی خوشحال و منتظر دریافت جایزههای آنچنانی بودند.
پسر سعد غروب عاشورا سر امام حسین(ع) را از بدن جدا کرد و به کوفه فرستاد و خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز دیگر نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان خود، کودکان و خواهران امام حسین(ع) و زنان بازماند? دیگر را برداشت و به سمت کوفه حرکت کرد.
عصر عاشورا عمر سعد امر کرد برای سوارشدن اسیران، شتران بیجهاز را حاضر کردند. اهل بیت امام حسین (ع) بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها، شب یازدهم محرم را به سختی گذراندند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور حرکت از کربلا به سوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین (علیهالسلام) را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این امانتهای نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و غم و غصه کوچ میدهند.
... یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ،وَ لَعَنَ اللهُ آلَ زِیادٍ وَآلَ مَرْوانَ،وَ لَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ ، وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللهُ شِمْراً ...
التماس دعا
نهم ماه محرم، روز تاسوعا، منتسب به غیرت و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است.
تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل بیت و کودکان تشنه کام باشند، لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.
دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.در این روز علاوه بر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) وقایع دیگری نیز که متصل به حماسه عاشورا هستند، رخ داده است که یکی از آنها ورود شمر به کربلا است.
شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم می شد.
وی پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین را صادر کرد.
امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده کرد.
آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!
حضرت عباس فرمود: پس قدری تأمل کنید تا من این گزارش را به سرورم برسانم .
حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام رساند. امام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمند هستم .
حضرت عباس پیام امام را به دشمن رساند. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام سرباز زد و گفت: برای حسین دیگر مهلتی نیست !
اما برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا دریغ می ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند ...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ، وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِه ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ